جدول جو
جدول جو

معنی معتاد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

معتاد کردن
خودادن، انس دادن، عادت دادن، آمخته کردن، افیونی کردن، تریاکی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعتماد کردن
تصویر اعتماد کردن
اطمینان کردن، وثوق داشتن به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتاج کردن
تصویر محتاج کردن
نیازاندن نیازیکاندن نیازمند کردن: خدا کسی را محتاج خلق نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختار کردن
تصویر مختار کردن
روا کردن، آزاد کام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتاض کردن
تصویر مرتاض کردن
ریاضت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسترد کردن
تصویر مسترد کردن
پس دادن مستردداشتن: کتابی که ازفلانی گرفته بودم دیروز مسترد کردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتاز کردن
تصویر ممتاز کردن
برگزیدن انتخاب کردن، مزیت دادن برجسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میعاد کردن
تصویر میعاد کردن
وعده کردن: (به... مرو شاهجان... حامی نشانده بودند با سلاح و میعاد کرده که نیم شب هنگام مناجات حاضر شوند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاد کردن
تصویر استاد کردن
ماهرکردن بدرجه استادی رسانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
Dignify
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
Document
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معتدل کردن
تصویر معتدل کردن
Moderate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متعادل کردن
تصویر متعادل کردن
Balance, Equalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اعتماد کردن
تصویر اعتماد کردن
Confide, Trust
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
uświetniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اعتماد کردن
تصویر اعتماد کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
возвеличивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معتدل کردن
تصویر معتدل کردن
умерять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
документировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متعادل کردن
تصویر متعادل کردن
уравнивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اعتماد کردن
تصویر اعتماد کردن
довіряти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متعادل کردن
تصویر متعادل کردن
balansować, wyrównać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
dokumentować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
documentar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معتدل کردن
تصویر معتدل کردن
łagodzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
dokumentieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متعادل کردن
تصویر متعادل کردن
ausgleichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
würdigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معتدل کردن
تصویر معتدل کردن
moderieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اعتماد کردن
تصویر اعتماد کردن
anvertrauen, vertrauen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اعتماد کردن
تصویر اعتماد کردن
доверять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
dignificar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معتدل کردن
تصویر معتدل کردن
moderar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متعادل کردن
تصویر متعادل کردن
equilibrar, igualar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متعادل کردن
تصویر متعادل کردن
балансувати , зрівнювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی